ایوب آروین
بیبیسی
به روز شده: 16:51 گرينويچ - 18 مارس 2012 - 28 اسفند
به نوشته آقای مولایی، کاتب متعهد بود که "غیر حق ننویسد"
با چاپ جلد چهارم و بخشی از جلد سوم کتاب سراجالتواریخ، اطلاعات تازهای در باره امارت حبیبالله خان و زندگی فیضمحمد کاتب، نویسنده این کتاب به دست آمده است.
این بخش از سراجالتواریخ بر اساس نسخه قلمی آن اخیرا با ویرایش و مقدمه محمدسرور مولایی، استاد دانشگاه و پژوهشگر از سوی انتشارات امیری در کابل منتشر شده است.
جلدهای اول و دوم آن در سال ۱۳۳۱ و جلد سوم آن در سال ۱۳۳۳ هجری قمری در چاپخانه سلطنتی چاپ شد، اما تغییر نظر امیر حبیبالله خان در مورد این کتاب و تحولات دوره امانالله خان باعث شد که بقیه این کتاب منتشر نشود.
آقای مولایی این بخش از سراجالتواریخ را در چهار مجلد چاپ کرده است. بخش اول آن را که تحولات دوره امارت عبدالرحمان را دربردارد، با عنوان "تتمه جلد سوم" و سه جلد دیگر آن را، که به شرح دوره سلطنت امیر حبیبالله اختصاص یافته، به عنوان بخشهای اول، دوم و سوم جلد چهارم این کتاب منتشر کرده است.
تکاندهنده
این کتاب شامل شرح تکان دهنده ترین رویدادهای تاریخ معاصر افغانستان است. قتل عام، کوچ اجباری، فروش اسیران به عنوان برده و شکنجه انسانها از رویدادهای دوره امارت عبدالرحمان است که شرح آنها در جلد سوم سراجالتواریخ آمده و بخش اعظم آن در زمان سلطنت پسر او چاپ شده است.
زیرکی در تاریخنویسی
"اهمیت کار کاتب در این است که او دورۀ حساسی از تاریخ افغانستان را با تفصیل کمنظیری بیان کرده و زیرکی او در تاریخنویسی از آن جا مشخص میشود که به امضاهای امیر در پای صفحات نسخه قلمی سراجالتواریخ به نشانۀ تایید مطالب آن نگاه کنیم. به نوشته آقای مولایی، کاتب متعهد بود که "غیر حق ننویسد و از سوی دیگر میدید که بر مردم چهها که نرفته بود و انواع خلاف شرع، عرف و قانون از جانب امیر و درباریان او سر میزد"."
جلد چهارم سراجالتواریخ حاکی است که هر چند حبیبالله خان به قصد قتل عام لشکرکشی نکرده، اما در موارد بسیاری دست کمی از پدر نداشته است. کاتب در این کتاب گزارش مفصلی از تحولات دوره امارت حبیبالله ارائه کرده و نوع نگاه امیر به مردم، ارتباطش با انگلیسها، شیوه حکومتداری و سرگرمیهای او، وضعیت اقتصادی و زندانها و شیوه شکنجه زندانیان در این دوره را شرح داده است.
حبیب الله خان در مورد قتل عامهای دورۀ امارت پدرش سکوت کرد و به اشغال زمینهای مردم به دست کسانی که در این کتاب از قول امیر "مهاجرین" و "ناقلین" خوانده شده، جنبه قانونی داد و اعلام کرد که دیگر این زمینها به صاحبان اولی آنها "مسترد فرموده نمیشود" (جلد ۴/بخش ۳/ص ۱ و ۱۱).
به نوشتۀ کاتب، در «عیش و عشرت» هیچ سلطانی در تاریخ معاصر افغانستان به پایه این امیر نمیرسیده است. در جلد چهارم سراجالتواریخ از دخترانی که به سراپرده و حرم امیر راه یافتند تا دیدار او با دختران و زنان در "ارم باغ" و همچنین تقدیم پسران به عنوان "غلام بچه" به امیر از جانب سران قبایل سخن رفته است.
به نوشته آقای مولایی در مقدمه سراجالتواریخ، کاتب به نوشتن جلد پنجم این کتاب هم پرداخته بوده و این بخش کتاب شامل تحولات دوره سلطنت شاه امانالله بوده است. کاتب ظاهراً تحولات یک سال اول سلطنت او را نوشته بوده، اما آنگونه کاتب خود در جلد چهارم نوشته، این کار به دستور شاه متوقف شد. (۴/۱/۲۳۰).
اهمیت کار کاتب
اهمیت کار کاتب در آن است که او دورۀ حساسی از تاریخ افغانستان را با تفصیل کمنظیری بیان کرده و زیرکی او در تاریخنویسی از آن جا مشخص میشود که به امضاهای امیر در پای صفحات نسخه قلمی سراجالتواریخ به نشانۀ تایید مطالب آن نگاه کنیم. به نوشته آقای مولایی، کاتب متعهد بود که "غیر حق ننویسد و از سوی دیگر میدید که بر مردم چهها که نرفته بود و انواع خلاف شرع، عرف و قانون از جانب امیر و درباریان او سر میزد".
علاوه بر شخص حبیبالله خان، که تصمیم نهایی در مورد صحت نوشتههای کاتب با او بود، گروهی از نخبگان دربار به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر نگارش سراجالتواریخ نظارت داشتهاند و از آن جمله میرزا عبداللطیف خان دبیر خاص امیر و مولوی عبدالرووف خان، از دبیران برجسته دربار از جانب امیر مامور بررسی واژهواژه این کتاب بودند (۴/۳/۵۰۴).
تصمیم نهایی در مورد تایید درستی یا نادرستی مطالب سراجالتواریخ با شخص امیر حبیبالله خان بود
علاوه بر آنها، امیر گاهی افراد دیگری را هم مامور بررسی این کتاب میکرد و از جمله یک بار در ۱۳۲۵ قمری به سعدالدین خان، قاضیالقضات و چند تن دیگر دستور داد که "صحت و سقم" آن را بررسی کنند. آنها ایرادهایی بر کتاب وارد کردند، اما امیر ایرادهای آنها را نادرست خواند (۴/۳/۲۶۱ و ۵۰۴).
یکی از سرشناسترین افرادی که مامور بررسی کتاب کاتب شد، محمود طرزی بود که مدیریت نشریۀ معروف سراجالاخبار و در زمان امانالله خان وزارت خارجه را به عهده داشت. کاتب خود نوشته که طرزی جلدهای اول و دوم سراجالتواریخ را یک سال با خود نگهداشت و بعد آن را در ۱۳۳۱ قمری با انتقادها و ایرادهایی به امیر ارائه کرد.
امیر به کاتب دستور داد که به ایرادهای طرزی در حضور او پاسخ دهد. به نوشته کاتب، "از تقریری که به عزّ عرض رسید، او (طرزی) از جواب عاجز آمده، ساکت ایستاد. بعد رجوع پاکنویس آن به خود محرر شده، جای شایسته با طعام و چای از خوان حضور معین گردیده به کار پرداخته آمد" (۴/۳/۵۰۴).
فیض محمد کاتب به عنوان تاریخنویس رسمی دربار امیر حبیبالله خان سالها در طبقۀ زیرین قصر دلگشا به کار نوشتن سراجالتواریخ اشتغال داشت و به انبوهی از اسناد دست اول دولتی دسترسی داشت و علاوه برآن، با افراد بسیاری به عنوان تاریخ زنده آن زمان همخوان و همکلام بود.
تتمۀ جلد سوم و جلد چهارم سراجالتواریخ به مناسبت برگزیده شدن شهر غزنی به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر شده و سید مخدوم رهین، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان در پیشگفتار کتاب، چاپ آن را "تحفه دلپذیری" برای علاقمندان تاریخ افغانستان دانسته است.
ویرایش سراجالتواریخ
اینکه این کتاب با ویرایش محمدسرور مولایی منتشر شده، برای بسیاری از پژوهشگران از این جهت مایه اطمینان خاطر است که این کتاب با امانت و دستنخورده منتشر شده باشد. آقای مولایی دقت بسیاری در ویرایش سراجالتواریخ به خرج داده و مقدمه دوصد صفحهای در شرح چگونگی نگارش آن و زندگی پرفراز و نشیب کاتب نوشته است.
محمود طرزی
"امیر به کاتب دستور داد که به ایرادهای طرزی در حضور او پاسخ دهد. به نوشته کاتب، "از تقریری که به عزّ عرض رسید، او (طرزی) از جواب عاجز آمده، ساکت بایستاد. بعد رجوع پاکنویس آن به خود محرر شده، جای شایسته با طعام و چای از خوان حضور معین گردیده به کار پرداخته آمد"
کاتب سراجالتواریخ را چند بار بازنویسی کرده و هر بار اصلاحاتی از جانب خودش یا امیر و دبیران او بر آن وارد شده است. ظاهراً این کتاب بر اساس همان نسخه نهایی آن بدون در نظر گرفتن سانسور آن چاپ شده است ـ هر چند در متن اشاره نشده که کدام بخشهای آن از جانب دبیران و امیر سانسور شده بوده است.
نسخه قلمی کتاب که در آرشیو ملی نگهداری می شود، نشان میدهد که امیر و افراد او در موارد متعددی بر بخشهایی از جلد چهارم سراجالتواریخ خط کشیده و در موارد دیگر علامتهایی در حاشیه صفحههای آن رسم کردهاند و این بیانگر آن است که چاپ این قسمتها یا برای آنها اصولاً قابل قبول نبوده یا نیاز به توضیح و استدلال داشته است.
آقای مولایی در مورد شیوۀ کار خود هم توضیح زیادی نداده و در متن کتاب هم اثر آشکاری از ویرایش آن به رسم تصحیح متون کلاسیک دیده نمیشود. او در مواردی که نیاز به افزودن واژه یا عبارتی بوده، آنها را در بین کمانکها [] قرار داده و ظاهرا تصور میشود که ویراستار تنها همین کار را انجام داده، در حالی که گستردگی کار او بسیار بیشتر از این بوده است.
همان گونه که در مقدمه کتاب هم اشاره شده، تلاشهای زیادی در زمینه حروفچینی سراجالتواریخ به خرج داده شده است. این بیانگر آن است که در حروفچینی این کتاب احتمالا رسم الخط مورد نظر آقای مولایی به شیوه امروزی اعمال شده است. علاوه بر آن، متن کنونی دارای نشانهگذاری نیز است که متن نسخه قلمی فاقد آن بوده است.
ولی با وجود این، هماهنگی لازم در رسمالخط کتاب رعایت نشده است. به عنوان مثال، نام "اچک زایی" (۱/۴۴۶) هشت سطر پائینتر به صورت "اچکزایی" نوشته شده است. یا "آبریزه" (۴/۳/۸۰) پنج سطر پایینتر: "آب ریزه". همچنین: "دهمرده" (۴/۳/۱۰۲) یک صفحه بعد به صورت "ده مرده" آمده است.
اشتباههای تایپی نیز در موارد زیادی دیده میشود. به طور مثال: "وش فیع" (و شفیع) (۴/۳/۸۵)، جانب دارای (جانبداری) (۴/۲/۱۹۹)، "و افرالسرور" (وافرالسرور) (۴/۳/۴۷۳)، "علام" (اعلام) (۴/۳/۱۰۵)، "قرار داد" (قرارداد) (۴/۳/۱۰۷)، "دراین" (در این) (۴/۳/۹۰)، "درترتیب" (در ترتیب) (۴/۳/۹۱)، "واکثر" (و اکثر)، "ازاین" (از این) (۴/۳/۱۰۲).
هر چند دوره چهارجلدی سراجالتواریخ در دست هست، اما تا حال به صورت یکدست منتشر نشده است
همچنین در مواردی برخی از شیوههای دستوری و املایی کتاب نیاز به توضیح داشته که ویراستار آنها را بدون توضیح گذاشته است. به عنوان مثال: نویسنده در این جمله «از» را به شیوه لهجۀ فارسی هزارگی آورده، در حالی که بر اساس دستور معیاری در این جمله بیمعنی است: "خانۀ از خود و بیگانه را میزند" (۴/۳/۸۳ ).
یا در این جمله واژه انگلیسی پاسپورت براساس تلفظ محلی به صورت «پاسپرد» نوشته شده است: "سکنۀ خارج از خاک این دولت که پاسپرد نداشته باشند، و مترددینی که گمان دزد بر ایشان کنند، خواه از مردم داخل و خواه خارج بودند، دارای پاسپرد نباشند، گرفتار و نزد او احضار نمایند" (۴/۳/۸۴).
در چنین حالتها خوانندۀ امروزی یا منظور نویسنده را به درستی درک نمیکند یا آن را به حساب سهلانگاری نویسنده و ویراستار میگذارد.
همان طوری که ویراستار هم کتاب در مقدمه نوشته، وجود شرح واژگان دشوار و همچنین فهرست نمایه در این گونه کتابها از ضروریات است، ولی احتمالا به دلیل عجلهای که در کار چاپ کتاب وجود داشته، فرصت تهیه واژهنامه و نمایه برای ویراستار میسر نبوده است. این کمبود در کتاب خیلی محسوس است.
البته این کاستیها در برابر کار بزرگی که محمدسرور مولایی و انتشارات امیری در چاپ چهار مجلد از سراجالتواریخ انجام دادهاند، ناچیز هستند و بر اساس وعدهای که آقای مولایی در مقدمه داده، در چاپهای بعدی آن رفع خواهد شد. بسیاریها معتقدند که با انتشار این کتاب، نجات آن از دستبرد زمانه تضمین شده است.
مشخصات کتاب:
نام کتاب: سراجالتواریخ (تتمه جلد سوم و جلد چهارم، چهار مجلد)
مولف: فیضمحمد کاتب
ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمدسرور مولایی
حروفچینی و صفحهآرایی: فرید پویان
ناشر: انتشارات امیری
سال چاپ: ۱۳۹۰
تیراژ: ۲۰۰۰ نسخه
بهای دوره ۴ جلدی: ۳۰۰۰ افغانی
BBC Farsi
Azaranica is a non-biased news aggregator on Hazaras. The main aim is to promote understanding and respect for cultural identities by highlighting the realities they face on daily basis...Hazaras have been the victim of active persecution and discrimination and one of the reasons among many has been the lack of information, awareness, and disinformation.
Sunday, March 18, 2012
Thursday, March 15, 2012
Hope students collecting for sports equipment at a girls high school in Afghanistan
On Saturday, March 31 from 5-7 pm there will be a benefit Spaghetti Dinner organized by the girls from St. Luke’s Church, Hope, Afghan School Project. Proceeds will go to buy sports equipment for a girls high school in Afghanistan. The dinner will take place in Stout Hall at St. Mary’s Church, 408 Third Street, in Belvidere.
The Afghan School Project started in 2002, when TVs were full of pictures of Afghan children, girls as well as boys, returning to school. During the years of the Taliban girls were forbidden to get education or to pursue careers outside the home. In 2002, after many years of fighting in the country, most of the schools in Afghanistan had been destroyed or badly damaged. The St. Luke’s Outreach Committee decided it would try to raise money to help build a school in Afghanistan and found a partner in the American Friends Service Committee (the Quakers), who were already in Afghanistan and had started building schools....Continue Reading....
The Afghan School Project started in 2002, when TVs were full of pictures of Afghan children, girls as well as boys, returning to school. During the years of the Taliban girls were forbidden to get education or to pursue careers outside the home. In 2002, after many years of fighting in the country, most of the schools in Afghanistan had been destroyed or badly damaged. The St. Luke’s Outreach Committee decided it would try to raise money to help build a school in Afghanistan and found a partner in the American Friends Service Committee (the Quakers), who were already in Afghanistan and had started building schools....Continue Reading....
The real extreme sport: skiing in Afghanistan
A GAGGLE of villagers deep in the mountains of central Afghanistan stared in wonder as a professional snowboarder from New Zealand launched himself over half a dozen young children, two of them perched atop donkeys.
It was one of the oddest interactions between foreigners and Afghans in the decade since US-led forces invaded the country, and the result of a surprising tourism push in a country at war.
International aid workers and enterprising locals are trying to attract snowboarders and skiers to the untouched slopes of the Koh-e-Baba mountains to improve the fortunes of Bamiyan province - the site of towering Buddha statues destroyed by the Taliban in 2001, and one of Afghanistan's poorest provinces. It's no surprise that challenges abound....Continue Reading....
It was one of the oddest interactions between foreigners and Afghans in the decade since US-led forces invaded the country, and the result of a surprising tourism push in a country at war.
International aid workers and enterprising locals are trying to attract snowboarders and skiers to the untouched slopes of the Koh-e-Baba mountains to improve the fortunes of Bamiyan province - the site of towering Buddha statues destroyed by the Taliban in 2001, and one of Afghanistan's poorest provinces. It's no surprise that challenges abound....Continue Reading....
Wednesday, March 14, 2012
Tuesday, March 13, 2012
سالگرد قتل مزاری؛ بحث تغییرنظام بالا میگیرد
ایوب آروین
بیبیسی
به روز شده: 16:18 گرينويچ - سه شنبه 13 مارس 2012 - 23 اسفند 1390
عبدالعلی مزاری از حامیان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان بود
این روزها در هفدهمین سالگرد کشته شدن عبدالعلی مزاری، رهبر پیشین حزب وحدت اسلامی افغانستان به دست اعضای گروه طالبان، بار دیگر فرصتی پیش آمده تا رهبران اپوزیسیون موضوع تغییر نظام سیاسی را مطرح کنند.
در روزهای اخیر رهبران جبهه ملی و ائتلاف ملی در مجالس گوناگون به مناسبت هفدهمین سالگرد کشته شدن مزاری در چند شهر افغانستان، موضوع تغییر نظام سیاسی را مطرح کردهاند. این رهبران نظام ریاستی کنونی را ناکارآمد دانسته و بر اجرای نظام پارلمانی تاکید کردهاند.
عبدالعلی مزاری از حامیان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان بود و او برای اجرایی شدن آن حمایت شماری از گروههای جهادی و سیاستمداران کشور را هم به دست آورد.
ولی آغاز جنگهای داخلی در نیمه اول دهه هفتاد خورشیدی در افغانستان که منجر به مرگ خود او پیگیری این طرح را به تقریبا فراموشی سپرد.
حالا شماری از پیروان سیاسی مزاری میگویند که طرح او را در مورد نظام سیاسی به نحو دیگری دنبال میکنند.
محمد محقق، از افراد نزدیک به عبدالعلی مزاری که درحال حاضر شاخه ای از حزب وحدت را به نام "حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان" رهبری می کند اخیرا با ژنرال عبدالرشید دوستم رهبر پیشین جنبش ملی اسلامی و احمد ضیا مسعود معاون پیشن آقای کرزی ائتلاف جدیدی را به نام جبه ملی تشکیل داده اند.
در آغاز گفتگویی با آقای محقق، از او پرسیدم طرحی را که عبدالعلی مزاری در مورد فدرالیسم ارائه کرد، چه مشخصاتی داشت؟
استاد مزاری ــ خدا رحمت کند ــ برای شرایط جغرافیایی و قومی افغانستان، تشکیل ادارهای غیرمتمرکز را بهترین راه حل میدانست ـ به گونهای که هر منطقهای در چهارچوب اداره غیرمتمرکز یا فدرالی اداره شود و در مورد یک سری مسائل اساسی خود بتواند تصمیم گیری کند، از قبیل بازسازی، برگزاری انتخابات محلی، مثل بقیه کشورهای غیرمتمرکز یا فدرالی در جهان.
محمد محقق
"شهید مزاری این بحث را مطرح کرد، متناسب با همین شرایط راه حل را در این میدانست که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، در حکومت و در تصمیم گیری ها شریک باشند. لهذا، او معتقد بود که نظام سیاسی افغانستان به اداره غیرمتمرکز تنظیم شود که حکومت فدرال در مرکز باشد و دیگر محلات هم از خود اختیاراتی داشته باشد"
جغرافیای افغانستان به گونه ای است که نحوه اداره آن ایجاب میکند که به صورت زونها (منطقهها) یا محلاتی باشد که خود بتوانند در بسیاری مسائل تصمیم بگیرند، شرایطش هم مساعد است. مثلا در گذشته ها در زمان شاهی، کشور به همین شکل اداره می شده.
در راس (منطقه ها) نایب الحکومه ها بوده اند و مثلا نایب الحکومه ترکستان، نایب الحکومه قطغن و نایب الحکومه هرات و به همین گونه در جنوب ـ سیستم اداری، جغرافیایی و قومی افغانستان همین را ایجاب میکرده است.
در این اواخر که شهید مزاری این بحث را مطرح کرد، متناسب با همین شرایط راه حل را در این میدانست که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، در حکومت و در تصمیم گیری ها شریک باشند. لهذا، او معتقد بود که نظام سیاسی افغانستان به اداره غیرمتمرکز تنظیم شود که حکومت فدرال در مرکز باشد و دیگر محلات هم از خود اختیاراتی داشته باشد.
حزب وحدت در سال ۱۳۷۱ پیش نویسی را برای تصویب قانون اساسی افغانستان پیشنهاد کرده بود که در آن تشکیل پنج ایالت در چهارچوب نظام فدرالی در کشور مطرح شده بود، حدود و ثغور نظام فدرالی در این طرح پیشنهادی چگونه مشخص شده بود؟
من این پیشنویس را نخواندهام و جزئیات آن را هم نمیدانم. بیشتر در تهیه این پیشنویس دانشمندان و تاریخدانها نظر داده بودند، مثل دکتر عبدالواحد سرابی، که از جمله شخصیتهای کهنهکار در بوروکراسی افغانستان است و همچنین محمد اکبر خان نرگس در این عرصهها نظریاتی داشتند. از افکار همین دانشمندان و انسانهای کهنهکار افغانستان در تهیه این پیشنویس مدد گرفته شده بود.
عبدالعلی مزاری و دیگر رهبران حزب وحدت اسلامی برای حمایت از طرح فدرالیسم ظاهرا پشتیبانی جنبش ملی-اسلامی به رهبری ژنرال عبدالرشید دوستم را با خود داشتند و با دیگر گروههای سیاسی هم گفتگوهایی داشتند، آنها در این مورد چه موضعی داشتند؟
ما از سال ۱۳۶۸ هجری شمسی بیشتر فعال شدیم برای احیای حقوق اقوام محروم افغانستان ــ اقوامی که حقوق شان نادیده گرفته شده بود ــ تلاشها را آغاز کردیم و در این راستا با بسیاری از جناحها رایزنی کردیم. در تهیه پیشنویس قانون اساسی هم از طرفهای مختلف نظرخواهی شد.
جنبش با ما در این راستا هم نظر بود، با شهید، احمد شاه مسعود هم در این راستا مذاکراتی شده بود. شباهتهایی بین نظریات ما در حزب وحدت و شهید احمدشاه مسعود وجود داشت. با بعضی از شخصیت های فکری و کارشناسهای اقوام مختلف هم صحبت شده بود.
"نظام فدرالی در شرایط فعلی بهانه برای دوستانی است که از بس که دیوانه قدرتند، فدرالیسم را مساوی با کمونیسم و الحاد میدانند. از این خاطر تاکید کردن بر یک نوع از نظام غیرمتمرکز ملاک نیست. ملاک رسیدن مردم به قدرت و تصمیم گیری است"
محمد محقق
چرا این طرح از طرف گروههای دیگر پذیرفته نشد؟ دلیل اصلی شکست این طرح در چه بود؟
مشکل این است که در افغانستان هر کسی که به قدرت رسید، دیکتاتور میشود. برای پیشبرد اهداف دکتاتورمنشانه، نظام متمرکز یک وسیله خوب است ــ مثل یک ساطور بر گردن ملتها.
متاسفانه هر کسی که در افغانستان به قدرت رسیده به انحصار قدرت فکر کرده و نه به این که قدرت را به مردم بدهد. هنوز هم همین مشکل را داریم و هر کسی که به قدرت رسید، به این فکر میکند که "الف تا ی" امور به دست او باشد.
در نظام متمرکز فعلی ما هم اگر از والیهایی که آقای کرزی تعیین کرده بپرسیم، دلهایشان پر از درد است. برای این که اگر یک والی بخواهد یک کیلو متر جاده را در شهر خود بازسازی کند، پیشنهادش دو سه سال در بوروکراسی مرکز میچرخد، بعد معلوم نیست که تصویب شود یا نشود.
در افغانستان از مامور عالی رتبه گرفته تا جاروکش شهرداری، همه باید از همانجا (مرکز کشور) تعیین شوند. این هم بسیار وقت گیر و هم فسادآور است.
زمانی که آقای مزاری به دست اعضای گروه طالبان کشته شد، پیروان او متعهد به این شدند که از اندیشههای سیاسی او پیروی کنند و طرح فدرالیسم هم که در محور اندیشههای او قرار داشت، ظاهرا از سوی پیروان او که به چند جناح تقسیم شده اند، فراموش شده است، این طور نیست؟
ما نظام غیرمتمرکز را مطرح کردهایم و از دیرزمان است که در مورد آن کار میکنیم. وقتی که در باره قانون اساسی (۱۳۸۲) هم بحث میشد ما نیمی از اعضای لویه جرگه گفتیم که نظام غیرمتمرکز و صدارتی (نخست وزیری) باشد. این فریادی است که شهید مزاری هم سر داده بود.
ولی فشار آوردند، بعضیها را خریدند و به بعضی دیگر مقام دادند و زلمی خلیلزاد (سفیر پیشین آمریکا در افغانستان) به آنها گفت که باید نظام متمرکز را بپذیرند.
یعنی حالا هم شما دنبال این طرح هستید؟
بله، طرح جبهه ملی را که ما مطرح کردهایم، نظام صدارتی و غیرمتمرکز است. اینها چیزهایی هستند که شهید مزاری هم خواستار آن بود.
خب، ظاهرا نظام غیرمتمرکز الزاما فدرالی نیست. نظام غیرمتمرکز میتواند انواع مختلفی داشته باشد.
منظور افتادن قدرت به دست مردم است، قدرت از تمرکز و از دست حکومت دیکتاتور بیرون شود و اختیارات به دست مردم بیفتد. این دیگر میشود فدرالی باشد یا نوع دیگری از نظام غیرمتمرکز باشد.
نظام فدرالی در شرایط فعلی بهانه برای دوستانی است که از بس که دیوانه قدرت اند، فدرالیسم را مساوی با کمونیسم و الحاد میدانند. از این خاطر تاکید کردن بر یک نوع از نظام غیرمتمرکز ملاک نیست. ملاک رسیدن مردم به قدرت و تصمیم گیری است.
"مشکل این است که در افغانستان هر کسی به که قدرت رسید، دکتاتور میشود. برای پیشبرد اهداف دکتاتورمنشانه نظام متمرکز یک وسیله خوب است ــ مثل یک ساطور بر گردن ملتها. متاسفانه هر کسی که در افغانستان به قدرت رسیده به انحصار قدرت فکر کرده و نه به این که قدرت را به مردم بدهد. هنوز هم همین مشکل را داریم و هر کسی که به قدرت رسید، به این فکر میکند که الف تا یای امور به دست او باشد"
به این ترتیب نظام فدرالی در افغانستان اصولا قابل اجرا است؟
از نظر ما یک نظام غیرمتمرکز در افغانستان قابل اجرا است.
شما پیشتر به مخالفان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان اشاره کردید، میشود مشخص کنید که آنها در حال حاضر چه کسانی هستند و استدلال آنها برای رد این طرح چیست؟
اصولاً مخالف آن دیکتاتورها و مستبدها هستند که نمیخواهند مردم در تعیین سرنوشت خود دخیل باشند. با پوششی که بر استدلال خود میدهند، میگویند اجرای فدرالیسم به معنای تجزیه افغانستان است و سرانجامش تجزیه است.
این موضوع در حرفهای آقای کرزی آمده، در حرفهای آقای حکمتیار آمده و بعضیهای دیگر هم گفتهاند، در حالی که در هیچ جای دنیا فدرالیسم مساوی با تجزیه کشور نبوده است.
ما در استرالیا یک نظام کاملا فدرال داریم، در آلمان ما نظام فدرال داریم، در آمریکا نظام فدرال است و "ایالات متحده" است، هیچ کدام تجزیه نشده است، بلکه این نظامهای متمرکز دیکتاتور اند که سرانجام تجزیه شده اند، مثل سودان.
BBC Farsi
بیبیسی
به روز شده: 16:18 گرينويچ - سه شنبه 13 مارس 2012 - 23 اسفند 1390
عبدالعلی مزاری از حامیان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان بود
این روزها در هفدهمین سالگرد کشته شدن عبدالعلی مزاری، رهبر پیشین حزب وحدت اسلامی افغانستان به دست اعضای گروه طالبان، بار دیگر فرصتی پیش آمده تا رهبران اپوزیسیون موضوع تغییر نظام سیاسی را مطرح کنند.
در روزهای اخیر رهبران جبهه ملی و ائتلاف ملی در مجالس گوناگون به مناسبت هفدهمین سالگرد کشته شدن مزاری در چند شهر افغانستان، موضوع تغییر نظام سیاسی را مطرح کردهاند. این رهبران نظام ریاستی کنونی را ناکارآمد دانسته و بر اجرای نظام پارلمانی تاکید کردهاند.
عبدالعلی مزاری از حامیان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان بود و او برای اجرایی شدن آن حمایت شماری از گروههای جهادی و سیاستمداران کشور را هم به دست آورد.
ولی آغاز جنگهای داخلی در نیمه اول دهه هفتاد خورشیدی در افغانستان که منجر به مرگ خود او پیگیری این طرح را به تقریبا فراموشی سپرد.
حالا شماری از پیروان سیاسی مزاری میگویند که طرح او را در مورد نظام سیاسی به نحو دیگری دنبال میکنند.
محمد محقق، از افراد نزدیک به عبدالعلی مزاری که درحال حاضر شاخه ای از حزب وحدت را به نام "حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان" رهبری می کند اخیرا با ژنرال عبدالرشید دوستم رهبر پیشین جنبش ملی اسلامی و احمد ضیا مسعود معاون پیشن آقای کرزی ائتلاف جدیدی را به نام جبه ملی تشکیل داده اند.
در آغاز گفتگویی با آقای محقق، از او پرسیدم طرحی را که عبدالعلی مزاری در مورد فدرالیسم ارائه کرد، چه مشخصاتی داشت؟
استاد مزاری ــ خدا رحمت کند ــ برای شرایط جغرافیایی و قومی افغانستان، تشکیل ادارهای غیرمتمرکز را بهترین راه حل میدانست ـ به گونهای که هر منطقهای در چهارچوب اداره غیرمتمرکز یا فدرالی اداره شود و در مورد یک سری مسائل اساسی خود بتواند تصمیم گیری کند، از قبیل بازسازی، برگزاری انتخابات محلی، مثل بقیه کشورهای غیرمتمرکز یا فدرالی در جهان.
محمد محقق
"شهید مزاری این بحث را مطرح کرد، متناسب با همین شرایط راه حل را در این میدانست که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، در حکومت و در تصمیم گیری ها شریک باشند. لهذا، او معتقد بود که نظام سیاسی افغانستان به اداره غیرمتمرکز تنظیم شود که حکومت فدرال در مرکز باشد و دیگر محلات هم از خود اختیاراتی داشته باشد"
جغرافیای افغانستان به گونه ای است که نحوه اداره آن ایجاب میکند که به صورت زونها (منطقهها) یا محلاتی باشد که خود بتوانند در بسیاری مسائل تصمیم بگیرند، شرایطش هم مساعد است. مثلا در گذشته ها در زمان شاهی، کشور به همین شکل اداره می شده.
در راس (منطقه ها) نایب الحکومه ها بوده اند و مثلا نایب الحکومه ترکستان، نایب الحکومه قطغن و نایب الحکومه هرات و به همین گونه در جنوب ـ سیستم اداری، جغرافیایی و قومی افغانستان همین را ایجاب میکرده است.
در این اواخر که شهید مزاری این بحث را مطرح کرد، متناسب با همین شرایط راه حل را در این میدانست که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، در حکومت و در تصمیم گیری ها شریک باشند. لهذا، او معتقد بود که نظام سیاسی افغانستان به اداره غیرمتمرکز تنظیم شود که حکومت فدرال در مرکز باشد و دیگر محلات هم از خود اختیاراتی داشته باشد.
حزب وحدت در سال ۱۳۷۱ پیش نویسی را برای تصویب قانون اساسی افغانستان پیشنهاد کرده بود که در آن تشکیل پنج ایالت در چهارچوب نظام فدرالی در کشور مطرح شده بود، حدود و ثغور نظام فدرالی در این طرح پیشنهادی چگونه مشخص شده بود؟
من این پیشنویس را نخواندهام و جزئیات آن را هم نمیدانم. بیشتر در تهیه این پیشنویس دانشمندان و تاریخدانها نظر داده بودند، مثل دکتر عبدالواحد سرابی، که از جمله شخصیتهای کهنهکار در بوروکراسی افغانستان است و همچنین محمد اکبر خان نرگس در این عرصهها نظریاتی داشتند. از افکار همین دانشمندان و انسانهای کهنهکار افغانستان در تهیه این پیشنویس مدد گرفته شده بود.
عبدالعلی مزاری و دیگر رهبران حزب وحدت اسلامی برای حمایت از طرح فدرالیسم ظاهرا پشتیبانی جنبش ملی-اسلامی به رهبری ژنرال عبدالرشید دوستم را با خود داشتند و با دیگر گروههای سیاسی هم گفتگوهایی داشتند، آنها در این مورد چه موضعی داشتند؟
ما از سال ۱۳۶۸ هجری شمسی بیشتر فعال شدیم برای احیای حقوق اقوام محروم افغانستان ــ اقوامی که حقوق شان نادیده گرفته شده بود ــ تلاشها را آغاز کردیم و در این راستا با بسیاری از جناحها رایزنی کردیم. در تهیه پیشنویس قانون اساسی هم از طرفهای مختلف نظرخواهی شد.
جنبش با ما در این راستا هم نظر بود، با شهید، احمد شاه مسعود هم در این راستا مذاکراتی شده بود. شباهتهایی بین نظریات ما در حزب وحدت و شهید احمدشاه مسعود وجود داشت. با بعضی از شخصیت های فکری و کارشناسهای اقوام مختلف هم صحبت شده بود.
"نظام فدرالی در شرایط فعلی بهانه برای دوستانی است که از بس که دیوانه قدرتند، فدرالیسم را مساوی با کمونیسم و الحاد میدانند. از این خاطر تاکید کردن بر یک نوع از نظام غیرمتمرکز ملاک نیست. ملاک رسیدن مردم به قدرت و تصمیم گیری است"
محمد محقق
چرا این طرح از طرف گروههای دیگر پذیرفته نشد؟ دلیل اصلی شکست این طرح در چه بود؟
مشکل این است که در افغانستان هر کسی که به قدرت رسید، دیکتاتور میشود. برای پیشبرد اهداف دکتاتورمنشانه، نظام متمرکز یک وسیله خوب است ــ مثل یک ساطور بر گردن ملتها.
متاسفانه هر کسی که در افغانستان به قدرت رسیده به انحصار قدرت فکر کرده و نه به این که قدرت را به مردم بدهد. هنوز هم همین مشکل را داریم و هر کسی که به قدرت رسید، به این فکر میکند که "الف تا ی" امور به دست او باشد.
در نظام متمرکز فعلی ما هم اگر از والیهایی که آقای کرزی تعیین کرده بپرسیم، دلهایشان پر از درد است. برای این که اگر یک والی بخواهد یک کیلو متر جاده را در شهر خود بازسازی کند، پیشنهادش دو سه سال در بوروکراسی مرکز میچرخد، بعد معلوم نیست که تصویب شود یا نشود.
در افغانستان از مامور عالی رتبه گرفته تا جاروکش شهرداری، همه باید از همانجا (مرکز کشور) تعیین شوند. این هم بسیار وقت گیر و هم فسادآور است.
زمانی که آقای مزاری به دست اعضای گروه طالبان کشته شد، پیروان او متعهد به این شدند که از اندیشههای سیاسی او پیروی کنند و طرح فدرالیسم هم که در محور اندیشههای او قرار داشت، ظاهرا از سوی پیروان او که به چند جناح تقسیم شده اند، فراموش شده است، این طور نیست؟
ما نظام غیرمتمرکز را مطرح کردهایم و از دیرزمان است که در مورد آن کار میکنیم. وقتی که در باره قانون اساسی (۱۳۸۲) هم بحث میشد ما نیمی از اعضای لویه جرگه گفتیم که نظام غیرمتمرکز و صدارتی (نخست وزیری) باشد. این فریادی است که شهید مزاری هم سر داده بود.
ولی فشار آوردند، بعضیها را خریدند و به بعضی دیگر مقام دادند و زلمی خلیلزاد (سفیر پیشین آمریکا در افغانستان) به آنها گفت که باید نظام متمرکز را بپذیرند.
یعنی حالا هم شما دنبال این طرح هستید؟
بله، طرح جبهه ملی را که ما مطرح کردهایم، نظام صدارتی و غیرمتمرکز است. اینها چیزهایی هستند که شهید مزاری هم خواستار آن بود.
خب، ظاهرا نظام غیرمتمرکز الزاما فدرالی نیست. نظام غیرمتمرکز میتواند انواع مختلفی داشته باشد.
منظور افتادن قدرت به دست مردم است، قدرت از تمرکز و از دست حکومت دیکتاتور بیرون شود و اختیارات به دست مردم بیفتد. این دیگر میشود فدرالی باشد یا نوع دیگری از نظام غیرمتمرکز باشد.
نظام فدرالی در شرایط فعلی بهانه برای دوستانی است که از بس که دیوانه قدرت اند، فدرالیسم را مساوی با کمونیسم و الحاد میدانند. از این خاطر تاکید کردن بر یک نوع از نظام غیرمتمرکز ملاک نیست. ملاک رسیدن مردم به قدرت و تصمیم گیری است.
"مشکل این است که در افغانستان هر کسی به که قدرت رسید، دکتاتور میشود. برای پیشبرد اهداف دکتاتورمنشانه نظام متمرکز یک وسیله خوب است ــ مثل یک ساطور بر گردن ملتها. متاسفانه هر کسی که در افغانستان به قدرت رسیده به انحصار قدرت فکر کرده و نه به این که قدرت را به مردم بدهد. هنوز هم همین مشکل را داریم و هر کسی که به قدرت رسید، به این فکر میکند که الف تا یای امور به دست او باشد"
به این ترتیب نظام فدرالی در افغانستان اصولا قابل اجرا است؟
از نظر ما یک نظام غیرمتمرکز در افغانستان قابل اجرا است.
شما پیشتر به مخالفان اصلی طرح فدرالیسم در افغانستان اشاره کردید، میشود مشخص کنید که آنها در حال حاضر چه کسانی هستند و استدلال آنها برای رد این طرح چیست؟
اصولاً مخالف آن دیکتاتورها و مستبدها هستند که نمیخواهند مردم در تعیین سرنوشت خود دخیل باشند. با پوششی که بر استدلال خود میدهند، میگویند اجرای فدرالیسم به معنای تجزیه افغانستان است و سرانجامش تجزیه است.
این موضوع در حرفهای آقای کرزی آمده، در حرفهای آقای حکمتیار آمده و بعضیهای دیگر هم گفتهاند، در حالی که در هیچ جای دنیا فدرالیسم مساوی با تجزیه کشور نبوده است.
ما در استرالیا یک نظام کاملا فدرال داریم، در آلمان ما نظام فدرال داریم، در آمریکا نظام فدرال است و "ایالات متحده" است، هیچ کدام تجزیه نشده است، بلکه این نظامهای متمرکز دیکتاتور اند که سرانجام تجزیه شده اند، مثل سودان.
BBC Farsi
Subscribe to:
Posts (Atom)